مارتین بوبر :

مارتین بوبر (۱۹۶۵ _ ۱۸۷۸)، فیلسوف و متاله یهودى اهل اتریش، از متفکران مهم سنت یهودى سده بیستم بود. او از هم روزگاران و کمابیش همفکران کسانى چون لویناس، روزن تسوایگ و شولم و بنیامین بود. او با همکارى روزن تسوایگ ترجمه آلمانى جدیدى از کتاب مقدس به دست داد که آن را از لوتر بدین سو بى نظیر دانسته اند. بوبر نوشته هاى فراوانى در باب یهودیت و خاصه جنبش قرن هجدهمى موسوم به حسیدیم دارد. کتاب معروف او در ۱۹۲۳ «من و تو» است که به واقع حاوى رئوس تفکر وى است. بوبر سوژه را نه یک جوهر ناب و استوار بلکه «در رابطه» مى داند. نزد او این رابطه شکل دهنده به «من» از دو گونه است، رابطه «من _ آن» و رابطه «من _ تو». دغدغه بوبر نیز همچون لویناس، «دیگرى» است، به واقع رابطه «من» با «دیگرى». لویناس در نوشته اى به نام «نظریه شناخت مارتین بوبر» ضمن صحه گذاشتن بر «در رابطه بودن» سوژه یا من، صورت بندى بوبرى آن را نقد مى کند. بوبر این رابطه را متقارن و دوسویه مى داند. نقد لویناس نیز دقیق به همین نکته است. رابطه «من» با «دیگرى» متقارن نیست، بلکه من به نحوى بى قید و شرط و بى هیچ انتظارى مسئول «دیگرى» هستم. همین عدم تقارن، رابطه را اخلاقى مى کند.

بوبر ضرورت تمایز نهادن میان دو نوع رابطه را نشان مى دهد آن هم با ذکر این نکته که انسان ها با آنچه غیر از خودشان است، صرفاً به عنوان مشتى شى پیوند ندارند. به بیان ساده تر، ما با دیگران صرفاً به عنوان ابژه ها یا وسائلى در خدمت اهداف رفتار نمى کنیم. زیستن آنچنانکه همه چیز نوعى ابژه (و در حد نهایى، زمانى که حتى «خود» نیز به عنوان یک ابژه یا «آن») پنداشته شود، چیزى جز وجودداشتنى تهى و آشفتگى آور نیست. اگر ما جهان را صرفاً به میانجى تجربه هاى خودمان بنگریم، آنگاه درک بسیارى از آنچه هست را از دست خواهیم داد. بوبر دو نوع رابطه را از هم تمییز مى دهد:

رابطه من _ آن

ما بیشتر چیزها را به عنوان «آن _ چیزها» تجربه مى کنیم. آنها به ادراک ما پاسخ نمى دهند، ادراک ما آنها را دگرگون نکرده است. ما آنها را به عنوان ابژه، به عنوان «آن» تجربه مى کنیم. حتى اگر میان تجارب بیرونى و درونى تمایز بگذاریم، باز هم نخواهیم توانست چیزى مهم یا متفاوت به تجربه مان بیفزاییم. به واقع بنابر ادعاى بوبر، حتى ایجاد تمایزى میان آن دسته تجربه هایى که گشوده اند و آن دسته اى که رازآمیز و سرى اند، هیچ چیز بیشترى به دست نمى دهد. ما در اساس، «دیگرى» را در مقام یک «آن» تجربه مى کنیم. هیچ ارتباطى و نه هیچ پیوندى میان نگرنده و نگریسته وجود ندارد. در این حالت، تجربه کاملاً در طرف فرد نگرنده قرار دارد و نه در آنچه نگریسته مى شود. اما این قسم تجربه، صرفاً بخشى از آگاهى ما را از جهان تشکیل مى دهد.

رابطه من _ تو

وقتى به «دیگرى» در مقام «تو»، در مقام موجودى رابطه مند نزدیک مى شویم، به سطح دیگرى از آگاهى و وقوف دست مى یابیم. «تو» توسط آگاهى من از او تغییر مى کند و از این طریق به من پاسخ مى گوید _ و بدین سان رابطه اى میان «من» و «تو» برقرار مى سازد. بوبر سه زمینه اى را ذکر مى کند که ما در آن از «تو» آگاه مى شویم:

۱- در طبیعت: این زمینه موجد حداقل آگاهى خام از «تو» است _ دیگر مخلوقات، بسته به آگاهى خودشان از «توبودگى» ما، مى توانند به ما پاسخ دهند یا ندهند. وقتى مى کوشیم با آنها رابطه برقرار کنیم (که به واقع هرگز با یک ابژه یا شى چنین نمى کنیم)، لاجرم صرفاً در «آستانه کلام» قرار داریم _ زیرا هرگز نمى دانیم آیا آنها ما را در مقام «تو» مى فهمند یا نه.

۲- نزد انسان هاى دیگر: این رایج ترین شیوه تجربه یک «تو»ى دیگر است. ما در همان حال که مى توانیم اشخاص دیگر را در مقام ابژه یا شى تجربه کنیم، وقتى از آنها در مقام یک «تو»ى دیگر آگاه مى شویم، آنها را به عنوان موجودات کامل، صرفاً «مى شناسیم» - موجودى که مى توانیم قدم به رابطه با او بگذاریم. وقتى فردى دیگر را مورد خطاب قرار مى دهیم، معمولاً پاسخى دریافت مى کنیم. این امر، رابطه «من _ تو»یى را با «دیگرى» برقرار مى سازد و در مکالمه و گفت وگو تحقق تام مى یابد.

۳- در موجودات معنوى: اینجاست که شیوه بیان ما به رازدارى و عرفان نزدیک مى شود. زیرا بوبر مى گوید «در اینجا رابطه مه آلود مى شود، با این حال خود را هویدا مى سازد؛ این رابطه از کلام استفاده نمى کند، با این حال تمناى آن را دارد.» سرانجام، نمى توانیم از آن «تو»یى که بدان واقفیم، سخن بگوییم _ با این حال چنین به نظر مى رسد که «اینجا» نزد ما حاضر است.

از کجا مى دانیم آیا «تو» وجود دارد

بوبر مى گوید: «ولى ما به چه حقى آنچه را بیرون از کلام قرار دارد [و به بیان درنمى آید] داخل رابطه با جهان کلمه نخستین مى کنیم؟» جانمایه پاسخ او چنین است: ما درمى یابیم که هر شى اى که با آن مواجه مى شویم، مى تواند یک «تو» باشد اگر که تصمیم بگیریم آن را چنین ببینیم. «در هر ساحتى، طى هر فرآیندى از شدن و صیرورت، ما به وجهى از «تو»ى ابدى مى نگریم. در هر یک، ما از لمحه و نفسى از «تو»ى ابدى آگاه مى شویم. در هر «تو»، «تو»ى ابدى را خطاب قرار مى دهیم. الاهیات بوبر از دل همین نکته برمى خیزد.

نظرات 1 + ارسال نظر
محمد دوشنبه 1 خرداد‌ماه سال 1385 ساعت 10:19 ق.ظ http://www.mohammad9sale.persinblug.com

مسینا با حالتر بنویس با بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد